بدبختی های یک زن چاق

ساخت وبلاگ
تاسوعا و عاشورای امسال روستای پدری بودم. همه ساعتها و دقایقش برایم خاطره انگیز است. از پیر علم بگیر تا دسته زنجیرزنی و خیمه سوزان غروب عاشورا. از مراسمهای شب عاشورا، از حضور عزاداران در منزل خانواده ه بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 162 تاريخ : پنجشنبه 23 آبان 1398 ساعت: 8:51

خوب بالاخره جواب کنکور آمد و خبر خوش حالمان را خوشتر کرد. پسر کوچیکه دقیقا رشته مورد علاقه اش قبول شد. البته تهران نیست ولی  دست بر قضا همان شهری که خواهر جان دکترمان تخصص قبول شده است در نتیجه دلشوره بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 139 تاريخ : پنجشنبه 23 آبان 1398 ساعت: 8:51

کار کردن با جماعت جوان خوبیهایی دارد و و البته سختیهای خودش را دارد. الان که نسل جوان ما را دهه هفتادیها تشکیل می دهند بنده در تیمم الی ما شاالله دهه هفتادی دارم که برایم بسیاری از چیزهایشان اصلا قابل بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 144 تاريخ : پنجشنبه 23 آبان 1398 ساعت: 8:51

و باز هم بحران و آشفتگی و مساله. باید بروم شهرستان محل کارم. برایم دعا کنید. خیلی زیاد و باز هم خدایا شکرت که هستی و همراهیم می کنی

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 170 تاريخ : پنجشنبه 23 آبان 1398 ساعت: 8:51

یک چیزی هست به اسم شکاف نسلی که باید گفت الان گسلی شده ما شاالله برای خودش. بر می گردد به سبک زندگی آدمها. اینکه بچه ها به خاطر رشد تکنولوژی حاضر نیستند شبیه والدینشان فکر کنند و بپوشند و بخورند و ارت بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 151 تاريخ : پنجشنبه 23 آبان 1398 ساعت: 8:51

چند روز گذشته در کنار خانواده بودیم. پسر کوچیکه به همراه خواهر جان و خانواده اش به تهران آمدند و دو روزی میهمان بودند. خواهر جان دکتر هم از کار و بارش گفت. یک شب میهمان مادر بودیم و یک شب هم دسته جمعی بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 150 تاريخ : پنجشنبه 23 آبان 1398 ساعت: 8:51

روزی که فوتبال ایران و کامبوج بود من سر پروژه بودم. خواهرهای کوچکتر از چند روز قبل در تکاپوی تهیه بلیت بودند و دست آخر موفق هم شدند که بخرد و بروند. بچه ها را هم شوهرهایشان نگهداری کردند. گفتند شاید ا بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 145 تاريخ : پنجشنبه 23 آبان 1398 ساعت: 8:51

امسال هم تعداد زیادی از جوانهای فامیل از جمله پسر بزرگه و یکی از خانمهای دستیار به همراه شوهرش و ... همه رفته بودند پیاده روی اربعین. وقتی برگشتند انگار روی ابرها بودند و حال روحیشان خوب بود، هر چند پ بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 189 تاريخ : پنجشنبه 23 آبان 1398 ساعت: 8:51

شوهر خواهر دکتر و پسرش آمدند برای بردن وسایل خانه. رفتیم کمک. هر بشقابی که درون کارتن می گذاشتم و هر کارتنی را که بسته بندی می کردیم گویی تکه ای از وجودم را درونش می گذاشتم. دائم به خواهر زاده تاکید م بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 155 تاريخ : پنجشنبه 23 آبان 1398 ساعت: 8:51

چند روزی تعطیل کردم و در منزل ماندم. تعطیل کامل که نه در واقع سعی کردم کار را از منزل مدریت کنم و به قول امروزیها تفویض اختیار کنم به چند نفر :)))) چند روز در منزل هرچند به پرستاری از همسر گذشت ولی با بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 176 تاريخ : پنجشنبه 23 آبان 1398 ساعت: 8:51